فرهنگی

آداب و رسوم عروسی در هزارجات:

در گذشته مراسم نامزدي بسیار ساده و تنهـا شـیرینی خـوردن بـود که فـلان دختر به پسر فلان آقا نامزد شد. بعد از گذشت یـک تـا سـه سـال مراسم عروسی (تُوي) را برگزار میکردند. 

 در حدود۳۰ تا۴۰ سـیر آرد، ۳ یا۴ پیپ (حلب) روغن هفده کیلویی، یک گاو که در حـدود  ۲۰سیر وزن داشت و همینطور شکر، چاي، شـیرینی و… هزینـه میشد. مخارج از طرف داماد فرستاده میشد. اینها را دو یا سه روز جلوتر بدست فامیل هاي نزدیک، به خانواده عروس تحویل میدادند. 

فرقی نمیکرد که برادر، پسرعمو یا کسان دیگـر دامـاد باشـد یا نه، ولـی مادر داماد باید همراه آنان باشد، اگر مـادر نداشـت خـواهر یا زن برادر و اگر آن ها نبودند زن عمو می آمد. به این زن قودقو گفتـه مـی شـود. روز عروسی خویشان و مهمانها همراه داماد حرکت میکردند. آن موقع لباس مناطق مرکزي دامن هاي بسیار بزرگ داشت. پس از سـال ۴۵ که مردم به کابل رفت و آمد میکردند کم کـم لبـاس هایشـان تغییـر کرد. آن لباسها پیراهن بلند داشت و دم پاچه شلوار، لب پیـراهن، یقه، دهان جیب و سر آستین را با تارها و نـخ هـای مختلـف مثـل گلدوزي خیاطی میکردند. لباسهاي عالی با مخمل و لَیْس و چِرْمَـه کار میشد که از پاکستان می آمد. پدر داماد یـک روز زودتـر بـراي دیدن پدر عروس میرفت که اینها کم و کسر نداشته باشـند. شـب عروسی، فامیل دست عروس را حنا میکردند. اسپند دود میکردند. مادر داماد صد افغانی روي قاب حنا یا اسپند میگذاشـت و اظهـار خوشی و تشکر میکرد. فردا عروس را آرایش مـی دادند، لباسش  را تهیه میکردند. مادر داماد آنها را صد افغانی میداد. عروس وقتـی کـهراه می افتاد، لب تنور دیگدان، پدر را زیارت میکرد.

پدر عروس، داماد را صدا میزد و دسـت عـروس را بـه دسـتش مـی داد. عروس از خانه پدر بیرون میشد. فامیل هـایش دم در، بـالاي سـرش قرآن شریف را میگرفتند. مادر داماد اگر خانه شان نزدیک بود شب برمیگشت، اگر دور بـود صبح زود بلند میشـد و سـر راه دامـاد مـی آمد و همـراه دامـاد برمیگشت.

در روز عروسی، داماد اسـب سـوار مـی شـد. بعـد یـک دستمال را به گردن اسب می بست بـه ایـن صـورت کـه یـک سـر دستمال را به پیشانی اسب و سر دیگر را به زین و دو سر دیگـر را به گردن اسب می‌بست. خویشها که به سمت خانـه پـدر عـروس (بِري) حرکت میکردند، حدود ۱۰ تا۱۵ پسر جوان دسـتمال هـایی داشتند که پیش یقه شان آویزان بود و در هر دست خود یـک دسـتمال میگرفتند. سردستة اینها یک اشپولاق (سوت) برنجی داشـت. آنهـا مانند یک دسته نظامی با اشپولاق هماهنگ میشدند. دسـتمال هـا را بلند میکردند یک بار خودشان را طرف راست و بـار دیگـر طـرف  چپ خم میکردند. دو دو نفر با هم با رسم هزاره بیت میگفتند یـا بولبی میکردند. هنگام خم شدن یک چرخش هم داشتند. بسیار بازي قشنگی بود.  مهمانها وقتی نزدیک خانه عروس (بِري) میرسـیدند، عروس همراه فامیلها و دخترها بالاي پشت بام بـه اسـتقبال دامـاد می آمدند. پسرانی که جلوي خانه عروس بازي مـی کردنـد، آن جا گرد و یک دست اَتَنگ می انداختند و بازي مـی کردنـد. بعـداز طـرف خانواده عروس راهنمایی میشدند. اگر تیرماه سال بـود روي زمـین کشاورزي و اگر اول بهار بود به دامنه کوه میرفتند. خانواده عروس میگفت در فلان جا میخ زده ایم، بروید آنجا نیزه بازي یا اسب دوانی کنید. اسب هرکسی که جلو مـی شـد و یـا هرکسـی مـیخ را بیشـتر برمی داشت ۱۰۰ افغانی جایزه داشت. در هر دسـته خـویش ۷ تا۸ تفنگ بود. اینها میرفتند نشانه میزدند، هر کسی که نشانه را میزد

100 افغانی جایزه داشت. تا این کارها انجام میشد خانواده عروس آماده پـذیرایی بودنـد و مهمـان هـا را بـراي غـذا خـوردن دعـوت میکردند. بعد از غذا ملیده در قاب می‌آوردند. تا قبل از سال ۱۳۵۰این رسم بود، ملیده را که می‌خوردند در بین آن پول مـی انداختنـد. پسرهاي کوچک ۱۰_۱۲ ساله دو افغانی، بزرگترها ۱۰ افغانی، داماد 100افغانی، پدر داماد ۵۰ افغانی و شاه بال ها ۲۰ افغانی می انداختند. 

پدر عروس به داماد خود لباس کامل از جمله کت، اوسکت، بـوت، لونگی و… که قبلا تهیه میکرد، مـی پوشـاند و ده افغـانی و بیسـت افغانی روي داماد می پاشیدند و بعد شیرینی و نقل تقسیم میکردند.


رقیه غلامی